یه روز تو جمع بچه‌های دانشکده نشسته بودیم و حرف میزدیم. یکی از رفیقامون، از اون آدمای همیشه خسته و خواب‌آلود، شد سوژه صحبت. بهش گفتیم: «داداش، تو که همیشه خوابی چه سر کلاس یا کارگاه، چجوری قبول شدی؟»

گفت: «دست رو دلم نزار که خونه! سال کنکور، تابستونا مجبور بودم برم مدرسه، بشینم تو سالن مطالعه که درس بخونم. منم که می‌شناسید دنبال یه گوشه برای چرت زدنم. ولی زهی خیال باطل! یه مشاوری داشتیم انگاری کارش فقط این بود نذاره پلک رو هم بذارم! نمیزاشت بخوابیم،  بعد یه ماه به خودم اومدم. دیدم نه راه پس دارم، نه راه پیش. گفتم حالا که گیر افتادم و این یارو هم ول‌کن نیست، بذار درسمون را بخونیم، دو سر باخت نشیم» و این‌جوری شد که خوند، نخوابید و آخرش قبول شد!

حکایت کارآموزی هم دقیقاً یه چیزی تو همین مایه‌هاست. بخوای نخوای، کارآموزی آش کشک خاله‌ست! یعنی یه روز بالاخره باید این واحد درسی رو پاس کنی. حالا میتونی صرفا پاس کنی و وقت بگذره، یا اینکه جدی بگیریش و بری جلو. بیا حالا با زاویه‌های متفاوتی به کارآموزی نگاه کنیم. کارآموزی برای چه؟

 

  1. صنعت

تا حالا به این فکر کردی که بیرون از این کلاسا و جزوه‌ها چه خبره؟ تو دانشگاه کلی فرمول و نمودار حفظ کردی، ولی دنیای واقعی کار یه ماجرای دیگه‌ست. کارآموزی مثل اینه که یکی درِ یه شرکت رو برات باز کنه و بگه: «بیا تو، اینم صنعت!» می‌تونی از نزدیک ببینی شرکت‌ها چطور پروژه‌هاشونو پیش می‌برن، چه مهارتایی بیشتر به کارشون میاد و تو کجای این داستان قرار داری. مثلاً اگه مهندسی عمران می‌خونی، شاید تو کارآموزی ببینی که تسلط به نرم‌افزارهایی مثل AutoCAD یا Revit حسابی پرطرفداره. یا اگه مهندسی شیمی هستی، ممکنه بفهمی که شرکت‌ها دنبال کسایی‌ان که تجربه کار با فرایندهای واحد عملیات دارن. این‌جوری می‌تونی از حالا ببینی چی کم داری، چه دوره‌ای باید بری یا چه نرم‌افزاری رو باید یاد بگیری.

 

  1. شناخت گرایش‌ و رشته

شاید باورت نشه ولی خیلیا تا ترم ۵ و ۶ هنوز نمی‌دونن کدوم گرایش رشته‌شون بهشون بیشتر می‌چسبه. تو کلاسا همه‌چیز یه جورایی تئوریه و انگار همه گرایش‌ها شبیه همن. ولی تو کارآموزی می‌تونی بری تو دل ماجرا و حسابی زیر و بمشو دربیاری. مثلاً فرض کن مهندسی مکانیک می‌خونی. می‌تونی بری یه شرکت که روی طراحی قطعات کار می‌کنه و ببینی کار با نرم‌افزارای CAD بهت حال می‌ده یا نه. یا بری یه جای دیگه که کارشون روی سیستم‌های حرارتیه و ببینی عاشق محاسبات ترمودینامیک می‌شی. این تجربه‌ها بهت کمک می‌کنه درسای اختیاری بهتری انتخاب کنی، برای پروژه پایان‌نامه‌ت یه موضوع باحال پیدا کنی و حتی بدونی بعداً می‌خوای تو کدوم حوزه کار کنی. شاید کلا بخوای بری سراغ رشته‌های دیگه مثل علوم انسانی … .

 

  1. محیط کاری

یادتونه گفتیم دانشگاه ی جهان دیگس؟ محیط کار هم ی جورایی مثل ترم اول تو دانشگاه میمونه. کارآموزی اولین باریه که می‌تونی بری و حس کنی کار واقعی چطوره. چطور باید تو یه جلسه رسمی حرف بزنی؟ چطور با مدیرت سر یه موضوع بحث کنی؟ حتی چیزای ساده مثل اینکه چه لباسی بپوشی یا چطور سر وقت برسی! مثلاً شاید تو کارآموزی ببینی که یه گزارش ساده نوشتن کلی فوت‌وفن داره. یا بفهمی تو کار تیمی یه کم کم میاری و باید رو مهارتای ارتباطیت کار کنی. یه بار تو کارآموزی یکی از بچه‌ها تعریف می‌کرد که روز اول چون نمی‌دونست باید چطور خودشو معرفی کنه، حسابی هول کرده بود! ولی همین تجربه‌های کوچیک باعث می‌شن بعداً که رفتی سر کار، دیگه مثل تازه‌کارا شوکه نشی.

 

  1. فقط پاس کردن

چرا عاقل کند کاری… همین. یسریام هستن که میگن وقتی میشه به راحتی نمره گرفت چرا باید بری زحمت بکشی و کار کنی. بالاخره اینم ی نوع نگاهه. ولی حتی اگه فقط می‌خوای امضا جمع کنی و نمره بگیری، یه نیم‌نگاه به دور و برت بنداز. مثلاً وقتی تو یه شرکت مهندسی نشستی، ببین پروژه‌ها چطور مدیریت می‌شن. یا کارمندا با چه ابزارایی کار می‌کنن. یه وقتایی یه چیز ساده مثل یاد گرفتن یه اصطلاح فنی یا دیدن یه دستگاه خاص، بعداً تو یه مصاحبه شغلی به کارت میاد. یکی از بچه‌های کلاسمون می‌گفت تو کارآموزیش فقط داشت چایی می‌خورد و کاغذ پرینت می‌کرد، ولی یه روز که داشت به حرفای مهندسای شرکت گوش می‌داد، فهمید یه نرم‌افزار خاص حسابی تو رشته‌شون کاربرد داره. حالا داره دوره‌شو می‌گذرونه و کلی از بقیه جلوتره!

 

آخرش چی؟

تهش اینه که همه‌مون قراره یه جورایی این مسیر رو بریم.
یا از سر اجبار، یا از روی انتخاب.
ولی این وسط، اونایی که یه کم با دقت‌تر نگاه کردن، با دست پُرتر برمی‌گردن.

یه مشاوری بود نمی‌ذاشت بخوابی، حالا هم یه فرصته که نمی‌ذاره بی‌تفاوت بمونی. شایدم اون مشاوره کاروژه است😊